سفارش تبلیغ
صبا ویژن




.:: یَاحیُّ و یَاقَیُّوم ::.


امام سجّاد علیه السّلام فرمودند:

یَا مَن ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذّاکِرینَ وَ یَا مَن شُکرُهُ فَوزٌ لِلشّاکِرینَ وَیَا مَن طاعَتُهُ لِلمُطیعینَ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاشغَل قُلوبَنا بِذِکرِکَ عَن کُلِّ ذِکرٍ؛

اى آن که یادش مایه شرافت و بزرگى یاد کنندگان است و اى آن که سپاسگزاریش موجب دست یافتن سپاسگزاران (بر نعمتها) است و اى آن که فرمانبرداریش سبب نجات فرمانبرداران است، بر محمّد و آل او درود فرست و با یاد خود دل هاى ما را از هر یاد دیگرى بازدار.

صحیفة سجّادیة، دعاى 11

 


.* السّلام علی الحسین و علی علیّ ابن الحسین *.
 

جمع شدن نجابت عرب و عجم هر دو در او ، به اعتبار پدر و مادر ، به فرمایش

حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله وسلّم) :

إِنَّ الله من عباده خیرتین فخیرته من العرب قریش و من العجم فارس.

لهذا ملقّب به ابن الخیرتین شد .


انتشار اولاد رسول خدا (ص) از این امام همام است .

برای همین ایشان را آدم بنی الحسین گویند.
 

و او اوّل کسی است که به مُهر و تسبیح امام حسین (علیه السّلام )

سجده و عبادت کرد و از همه خلایق بیشتر گریست.

رئیس البکائین چهارند: حضرت آدم ، حضرت یعقوب، حضرت یوسف،

حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام )


السّلام علیک یا علیّ ابن الحسین یا زین العابدین


یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله
 

(منتهی الامال ج2ص29)

 


[ چهارشنبه 90/9/30 ] [ 1:25 عصر ] [ ] [ نظر ]

 

.:: یَا قاضِیَ الحَاجَاتِ ::.


ای که به عشقت اسیر ، خیل بنی آدم اند

سوختــگان غمت ، با غــم دل خــرّم اند


هر که غمت را خریــد ، عشرت عالم فروخت

باخــبران غمــت ، بی خــبر از عـالم اند


دُر شکــن طرّه ات ، بستــه دل عالمی است

وان همه دل بستـگان ، عقده گشای هم اند


یوسـف مصـر بقـاء ، در همه عـالم تــویی

در طلبـت مـرد و زن، آمده با دِرهم اند


تاج سـر بوالبـشر ، خاک شهیـدان تـوست

کین شهــدا تا ابـد ، فخر بنی آدم اند


در طلبـت اشــک ماست، رونـق مــرآت دل

کیـن دُرر با فـروغ، پرتـو جـام جم اند


چون به جهان خرّمی ، جز غم روی تو نیست

بـاده کشـان غمـت، مـست شـراب غـم اند


عقـد عـزای تو بـست ، سنّـت اسـلام و بس

سلسـله ی کائنات، حلقـه ی این ماتم اند


*سلسـله ی مـوی دوست ، حلقـه دام بلاست

هرکه دراین حلقه نیست ، فارغ ازاین ماجراست*


گشـت چو در کربــلا، رایـت عشقـت بلـند

خیـل ملـک در رکـوع، پیش لوایت خم اند


خـاک سر کـوی تو ، زنـده کنـد مرده را

زان که شهیـدان تو ، جمله مسیحا دم اند


هردم از این کشتگان ، گرطلبی بـذل جان

در قدمت جان فشـان ، با قدمی محکـم اند


سـرّ خـدای ازل ، غیـب در اسـرار تـوست

سـرّ تو با سـرّ حق، خود ز ازل توأم اند


محـرم سرّ حبیـب ، نیست به غیر از حبیـب

پیک و رسل در میان ، محرم و نامحـرم اند


در غــم جسمـت فـؤاد اشـک نبـارد چـرا

کاین قطـرات عیـون زخـم تـو را مرهمـند


فـؤاد کـرمانی

 


[ سه شنبه 90/9/29 ] [ 8:16 صبح ] [ ] [ نظر ]

"بسم رب المهدی"

وصیت نامه شهید حاج ابراهیم همت

 

 

 

به نام خدا

 

 

نامی که هرگز از وجودم دور نیست وپیوسته با یادش ، آرزوی وصالش را در سر داشتم .

 

سلام بر حسین (ع) سالار شهیدان ، اسوه و اسطوره ی بشریت.

 

مادرگرامی و همسر مهربانم ، پدر وبرادران عزیزم

 

درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید، چقدر شما ها صبورید ، خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم ، غنچه هایی که(کبوترانی که)همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند. الگو اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن (بقا و حیات ابدی).و نزدیکی با خدا،چرا که «ان الله اشتری من المؤمنین».

 

من نیز در پوست خود نمی گنجم ، گمشده ای دارم وخویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم ، سیمهای خاردار مانعند ، من از دنیای ظاهر فریب مادیات وهمه آنچه که از خدا باز می دارد متنفرم (هوای نفس شیطان درون وخالص نشدن)در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند ، از قبل سیمایشان روحانی و نورانی می شد وهر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است .

 

عزیزانم! این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم ، ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم ، هنوز خالص نشده ام وآلوده ام.

 

از شروع انقلاب در این راه افتادم وپس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم ، ابتدا در گیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه ی « شهرضا» (قسمه ) وسمیرم، سپس شرکت در « خوزستان» و جریان گروهکها در خرمشهر پس ازآن سفر به سیستان وبلوچستان (چابهار وکنارک) وبعداَ حرکت به طرف «کردستان» . دقیقاَ دو سال در «کردستان » هستم.مثل این که دیگر جنگ با من عجین شده است.

 

خداوند تا کنون لطف زیادی به این سرپا گنه کرده وتوفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است.

 

اکنون می روم با دنیایی انتطار ، انتظار وصال و رسیدن به معشوق،ای عزیزان من توجه کنید :

 

1- اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد ؛ با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسرانتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم ، دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید. همسرم انسان فوق العاده ای است او صبور است و به زینب عشق می ورزد ، او از تر بیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد ، چون راهش را پیدا کرده است ، اگر پسر به دنیا آورد اسم او را «مهدی» واگر دختر به دنیا آورد اسم او را «مریم» بگذارید چون همسرم از این اسم خوشش می آید .

 

2- «امام» مظهر صفا و پاکی و خلوص ودریایی از معرفت است وفرامین او را مو به مو اجرا کنید ،تا خداوند از شما راضی باشد زیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد .

 

3- هر چه پول دارم ، اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی) بدهید وبقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند .

 

4- ملت ما ، ملت معجزه گر قرآن ، است ومن سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است ،تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی (عج) وصل نماید ودر این تلاش پیگیر مسلماَ نصر خدا شامل حال مؤمنین است .

 

5- از مادرم وهمه ی فامیل وهمسرم ؛ اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم ،مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.

اللهم الرزقنا رویت قائم آل محمد


[ شنبه 90/9/26 ] [ 12:57 عصر ] [ صاعقه ] [ نظر ]

 


 

.:: یاالله ::.

*وزن دعا

زنی با لباسهای کهنه و مندرس ، و نگاهی مغموم  وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.

صاحب مغازه، با بی اعتنایی محلّش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند.

زن نیازمند در حالی که اصرار می کرد گفت: آقا شما را به خدا به محض اینکه بتوانم پولتان را می آورم .

مغازه دار گفت نسیه نمیدهد. مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می شنید به مغازه دار گفت : ببین این خانم چه میخواهد خرید این خانم با من .پ

خواربار فروش گفت: لازم نیست خودم میدهم لیست خریدت کو؟

زن گفت : اینجاست.

- لیست ات را بگذار روی ترازو به اندازه ی وزنش هر چه خواستی ببر!

زن با خجالت یک لحظه مکث کرد، از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت. همه با تعجّب دیدند کفه ی ترازو پایین رفت.

خواربارفروش باورش نمیشد.

مشتری از سر رضایت خندید.

مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی دیگر ترازو کرد کفه ی ترازو برابر نشد، آن قدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند.

در این وقت ، خواربار فروش با تعجّب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است.

کاغذ لیست خرید نبود ، دعای زن بود که نوشته بود :

ای خدای عزیزم تو از نیاز من با خبری، خودت آن را برآورده کن.

 


[ سه شنبه 90/9/22 ] [ 8:40 صبح ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب