|
[ جمعه 89/10/24 ] [ 8:26 عصر ] [ ]
[ نظر ]
روی لب عشق... گفتی که دلی تپنده باشم نشدم روی لب عشق خنده باشم نشدم از خاک بریدی و پریدی و به من گفتی نفسی پرنده باشم نشدم شاعر:سید محمد مهدی شفیعی بختیاری [ پنج شنبه 89/10/23 ] [ 3:17 عصر ] [ ]
[ نظر ]
صبح انوار هدایت اهلی شیرازی مدرس
بختیاری [ سه شنبه 89/10/21 ] [ 10:42 صبح ] [ ]
[ نظر ]
آن شب سپهر دیده ی او پر ستاره بود داغ نهفته در جگرش بی شماره بود در قاب خون گرفته ی چشمان خسته اش عکس ِ سر بریده و یک حلق ِ پاره بود شیرین و تلخ خاطره های سه سال پیش این سر نبود بین طبق ، جشنواره بود طفلک تمام درد تنش را زیاد برد حرفی نداشت ، عاشق و گرم نظاره بود با دست خسته معجر خود را کنار زد حتی کلام و درد ِ دلش با اشاره بود زخم نهان به روسری اش را عیان نمود انگار جای خالی یک گوشواره بود دستش توان نداشت که سر را بغل کند دستی که وقت خواب علی گاهواره بود در لابه لای تاول پاهای کوچکش هم جای خار هم اثر سنگ خاره بود ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد دریای حرف های دلش بی کناره بود کوچکترین یتیم خرابه شهید شد اما هنوز حرف دلش نیمه کاره بود مصطفی متولی
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّـل فَرَجَـهُم وَفَرَجَـنَابِهِم.
[ دوشنبه 89/10/20 ] [ 10:56 عصر ] [ ]
[ نظر ]
حجاب و عفاف کذب آیات خدا دارد عقاب بر نمی تابد زنیم بر خود حجاب گه زبان حق به نا حق بسته اند گه زانکار وجود دل خسته اند شام حسرت می گزیم انگشت خویش بی نصیب از تار و پود و پشت خویش این سند ها روز عقبی حاضر است وز در مخفی خدایم ناظر است بی حجابی؟ سر به طغیان برده ای؟ پوششت را نیمه عریان کرده ای؟ عُجب و کبر و بی حیایی کارشان در نهایت آتش حق بارشان ما ز خود پرسیده ایم زهرا که بود؟ مطلبش از دار این دنیا چه بود؟ گر که پرسیدی! چنین اوضاع نبود! حق زهرا در عیان ضایع نبود! وز شرارت ای بشر کردی جفا مسخ دوران مدرنیم ای خدا پند پیران از در هوش یقین می شود آویزان گوش متقین شاعر: حمید رضا خیامیان بختیاری [ شنبه 89/10/18 ] [ 12:34 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |