|
یک عدّه را درمان دهد ، یک عدّه بخــــشش در جزا
با شد که مزد ما شود ، تعجیل در امــــر فرج
[ سه شنبه 88/11/27 ] [ 8:22 صبح ] [ ]
[ نظر ]
اول ربیع الاول هجرت پیامبر از مکه به مدینه ورود به مدینه هنگامی که رسول خدا(ص)از قبا حرکت کرد روسای قبایلی که خانه هاشان سر راه ان حضرت بود همگی از خانه های خود بیرون امده و چون پیغمبر اکرم(ص) به محله انان وارد می شد تقاضا میکردند که در محله انان فرود اید و منزل کند ولی رسول خدا(ص)در پاسخ همه می فرمود:جلوی شتر را باز کنید و او را رها کرده به حال خود بگذارید که او مامور است-یعنی هر کجا او فرود اید من همانجا فرود خواهم امد-و بدین ترتیب از محله بنی سالم،بنی بیاضه،بنی ساعده،بنی حارث و بنی صدر عبور کرد و در هر یک از محله های مزبور بزرگانشان سر راه بر ان حضرت گرفته و تقاضای نزول ان را داشتند و رسول خدا(ص) همان جواب را میداد تا چون به محله بنی مالک بن نجار و همان جایی که اکنون مسجدالنبی قرار دارد رسید شتر ان حضرت زانو زد و خوابید،پیغمبر(ص) پرسید:این زمین از کیست؟عرض کردند:اینجا متعلق به دو فرزند یتیم((عمرو))که نامشان سهل و سهیل است،می باشد و پس از مذاکره با سرپرست ان دو که شخصی به نام معاذبن عفراء بود انجا را از او خریداری کرده و مسجد مدینه را در همان جا بنا کردند،و در اطراف ان نیز اتاقهایی برای رسول خدا(ص) و همسران ان حضرت ساختند.تنها توقف کوتاهی که رسول خدا(ص)در سر راه خود در میان قبایل نامبرده داشت نزد بنی سالم بود که چون هنگام ظهر بود در میان ایشان فرود امد و چون مصادف با روز جمعه بود و نیز قبلا مسجدی برای خود بنا کرده بودند پیغمبر خدا نخستین نماز جمعه را در میان انها خواند و بدین ترتیب نخستین خطبه را نیز در مدینه همان جا ایراد فرمودند. بختیاری
[ دوشنبه 88/11/26 ] [ 9:24 عصر ] [ ]
[ نظر ]
به مناسبت 12 بهمن سالروز بازگشت امام خمینی به وطن بوی بهار زهی خجسته زمانی که یار باز اید به کام غمزدگان غمگسار باز اید به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که ان شهسوار باز اید اگر نه در خم چوگان او رود سرمن ز سر نگویم و سر خود چه کار باز اید مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد بدان هوس که بدین رهگذر باز اید دلی که با سر زلفین او قراری داد گمان مبر که بدان دل قرار باز اید چه جور ها کشیدند بلبلان از دی به بوی انکه دگر نو بهار باز اید ز نقش بند قضا هست امید ان حافظ که همچو سرو بدستم نگار باز اید بختیاری
[ یکشنبه 88/11/18 ] [ 11:38 صبح ] [ ]
[ نظر ]
تاول میترکد مثل دل از بغض،تنم میسوزه و مردم فراری،عاشقانه هایم هم بوی خردل میدهد سکوت تلخ من بغض دارد توقعی نبود اما... بختیاری
[ یکشنبه 88/11/18 ] [ 11:36 صبح ] [ ]
[ نظر ]
.:: یَااَلله ::. خاطرهگویی راشد یزدی از رهبر انقلاب
حجتالاسلام والمسلمین راشد یزدی استاد حوزه و دانشگاه در هشتمین دوره اردوی آموزشی تشکیلاتی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل که در مشهد مقدس برگزار شد، به بیان خاطراتی از مقام معظم رهبری پرداخت. به گزارش فارس، حجتالاسلام والمسلمین راشد یزدی استاد حوزه و دانشگاه در همایش "در سایه سار آفتاب " که با موضوع تبیین شخصیت مقام معظم رهبری در هشتمین دوره اردوی آموزشی تشکیلاتی جهاد اکبر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل در مشهد مقدس برگزار شد، به بیان خاطراتی از مقام معظم رهبری پرداخت که بخشی از این خاطرات به شرح ذیل است: * روزی امام(ره) دستور دادند که از سیستان گزارشی برای من تهیه کنید، من به همراه مقام معظم رهبری به آنجا رفتیم. آقای خامنهای گزارش کاملی را تهیه کرد و بعد راهی قم شدیم و به خدمت امام رسیدیم. به محض اینکه رسیدیم، به امام(ره) خبر دادند که از طرف خبرگزاری آسوشیتدپرس میخواهند با شما ملاقات کنند، البته این خبر را درگوشی به امام(ره) گفتند. امام(ره) بلافاصله فرمودند: اینها از خودمان هستند، بگویید او بیاید. * در سال 56 به اتفاق آقای صدوقی و تعدادی از آقایان دیگر، تصمیم گرفتیم برویم به افرادی که در تبعید هستند، سری بزنیم. چون مقام معظم رهبری به ایرانشهر تبعید شده بودند، خدمت ایشان رسیدیم. * در زمان انقلاب، بین حزب جمهوری اسلامی و امام جمعه بندر عباس اختلافی در گرفت. آقای صدوقی به من گفتند تا درباره اختلاف آنها، گزارشی بیاورم. بعد از تهیه و دادن گزارش آن به آقای صدوقی، ایشان پرسیدند: کی به تهران میروی؟ گفتم فردا. ایشان پاکتی را به من دادند. پشت پاکت نوشته بود: "تقدیم به محضر مبارک آیتالله العظمی آقای خامنهای " * چهارشنبه شبها، آقا جلسهای دارند که ده تن از علما جمع میشوند. آقایان احمدی گیلانی، خزعلی، بهجتی، امامیکاشانی، مومنی، شیخ محمد یزدی، سیدجعفر کلیمی، آقای شاهرودی و آملی لاریجانی حضور دارند. * من از افتخاراتم این است که هشت ماه در جایی که آقا تبعید بودند، به آنجا تبعید شدم. در آنجا ایشان به من درس میداد. یکبار به اتفاق ایشان مشغول بحث بودیم که دو نفر عالم در زدند و خواستند وارد شوند. قرار شد به مدت 20 دقیقه، آقا این بحث را تمام کند و بعد با آن بزرگوران سخن بگوید. در این مدت آن دو بزرگوار مبهوت استدلالات ایشان شند و بعد چندین مرتبه تقدیر کردند. * زمانی که با مقام معظم رهبری در تبعید بودیم برای ایشان هدیه میآوردند و آقا نمیپذیرفتند. یکبار به ایشان گفتم با این نپذیرفتنها باعث میشوید که ما هم به خاطر شما بسوزیم. * یکبار به ایشان گفتم نرفتهاید دیدن خانواده شهدا؟ ایشان گفتند: "چند وقت پیش دیدن یکی از خانوادههای شهدا در شهرری رفتم. پدر شهید بعد از خوشآمد گویی به من گفت: خواهشی دارم که نباید نه بگویید. گفتم: هر کاری از دستم بر آید انجام میدهم. گفت: من دو پسر دارم که آنها خانه ندارند کاری کنید که آنها صاحب خانه شوند. * تمام چیزهایی که به مقام معظم رهبری هدیه دادهاند، ایشان به موزه حضرت رضا (ع) تقدیم کردهاند. هیچ چیزی برای خودشان نگه نمیدارند. * یکبار در مراسمی چند خانواده، به محضر رهبری آمده بودند و با ایشان دیدار داشتند و ما هم حضور داشتیم. حاج ناصر، چایی برای مهمانان آورد. به من که رسید، گفتم قند برایم ضرر دارد، اگر امکان دارد خرما بیاور. او در نعلبکی خرما گذاشت و برایم آورد. وقتی خرما را به پسر آقا تعارف کردم، پسر حضرت آقا گفتند: من خرما نمیخورم؛ خرما برای مهمان آقا است. معلوم نیست جایز باشد من هم از آنها بخورم. * یکبار خانم آقا به کربلا رفته بود، دختران من وقتی به حضور ایشان رسیدند، خانم آقا گفته بود: من از سن سیزده سالگی خرج سفر کربلا را کنار گذاشتم تا اینکه حالا توانستم یکبار کربلا بروم. * آقای رفیقدوست در کنار مصلی یک عمارتی به عنوان مقر رهبری ساخت، آقا از آنجا بازدید کردند ولی نرفتند.
[ شنبه 88/11/17 ] [ 2:25 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |