|
*** شب چهارشنبه ? دی هشتاد و اشک مادر شهیدی داشت اشک می ریخت در سجده نماز شب. سجاده اش چفیه “مجتبی” بود. از مجتبی هیچ بر نگشت الا پلاکی و چهار تکه استخوان و وصیت نامه ای در ? خط. قانون اساسی ما مدیون خون شهداست. قانون را آدمی با دست می نویسد و وصیت نامه را شهید با خون پس ناراحت نشوید اگر می گوییم؛ “قانون اساسی ما وصیت نامه شهداست”. مسئولین باید از این جمله شبی هزار بار بنویسند تا مجتبی را فراموش نکنند. مجتبی در کربلای ? به شهادت رسید و قریب ?? سال پیکرش برنگشت. می گویی نه، از خاک شرق ابوالخصیب بپرس. از خاک شلمچه… گفت: “قدمگاه شهیدان است اینجا، محل رشد ایمان است اینجا؛ کسی که انس با این خاک دارد، برایش کعبه جان است اینجا؛ جماران قبله رزمندگان بود، صفابخش جماران است اینجا؛ به کام ما گذشت اینجا شب و روز، مسیر شهر جانان است اینجا؛ در اینجا پای مهدی بوسه می خورد، که تحت رحمت آن است اینجا؛ چه یارانی در اینجا پا نهادند، دل جامانده سوزان است اینجا؛ هزاران خاطره در خود نهفته، کتاب عشق بازان است اینجا؛ ز اشک فاطمه دارد نشانه، شبیه بیت الاحزان است اینجا؛ به خون پهلوی بشکسته سوگند، شکسته دل فراوان است اینجا؛ ز شبهای پر از عطر مناجات، همیشه نور باران است اینجا؛ در اینجا ترک عصیان می توان گفت، که الحق توبه آسان است اینجا؛ شب قدری که گم کردیم اینجاست، محل فهم قرآن است اینجا؛ به یاد قدرهای عشق بازی، دل عاشق پریشان است اینجا؛ دلیل اینکه جا ماندم ز یاران، خدا داند نمایان است اینجا؛ به گوش دل شنیدم عاشقی گفت، که مهدی واقعه خوان است اینجا؛ شلمچه از دوئیت دورمان کرد، همان توحید پنهان است اینجا؛ شهادت را از اینجا می گرفتند، زمین عید قربان است اینجا؛ در اینجا می توان آرامشی یافت، محل ذکر رحمان است اینجا؛ اگر چه کس نفهمد حرف ما را، قدمگاه شهیدان است اینجا”.
[ دوشنبه 89/10/6 ] [ 11:0 عصر ] [ ]
[ نظر ]
ماه بنی هاشم یل میدان، ابوالفضل
بختیاری [ چهارشنبه 89/9/24 ] [ 10:49 صبح ] [ ]
[ نظر ]
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده ست در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده ست
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میزو دفتر و خودکار دم گرفت وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان "واژه" هاست شاعر شکست خورده ی طوفان "واژه" هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت یک بیت بعد واژه لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند دارد غروب فرشچیان گریه می کند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید بر روی خاک وخون بدنی را رها کشید او را چنان فنای خدا، بی ریا کشید حتی براش جای کفن؛ بوریا کشید
در خون کشید قافیه ها را، حروف را از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت این بند را جدای همه روی نیزه ساخت خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود او کهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن... پیشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن... خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن... شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس شاعر کنار دفترش افتاد از نفس
شاعر:سید حمید رضا برقعی بختیاری [ یکشنبه 89/9/21 ] [ 9:19 عصر ] [ ]
[ نظر ]
و اینک به کربلا رسیده است... ماهی که جز گریه حرام است. ماهی که در ان، اهل بیت علیه السلام گریه و ناله را به نهایت می رسانند و ان یان می گریستند که پلک چشمهایشان مجروح می شد... و من و تو اگر بدانیم که گریه برای ابی عبدالله علیه السلام چه منزلتی در پیشگاه رب العالمین دارد همه عمر کارمان گریه بر مظلوم تشنه لب کربلا می شود... حسین علیه السلام به کربلا می اید و خیلی ها به بهانه زر و سیم و ملک و عمارت و حفظ جانشان به کربلا می شتابند و شمشیر می کشند به روی بهترین خلق خدا در زمین و بعضی ها هم در راه که عازم سفر حجند، از او و قافله کوچک و نورانی اش فاصله می گیرند که مبادا گرفتار یاریش شوند! و حسین علیه السلام انگاه که به زهیر بن قیض رضی الله عنه می رسد با این تک جمله دلش را شکار می کند و دلهای بسیاری را؛ می فرماید:(( از این صحرا برو که صدای استغاثه مرا نشنوی)) مگر می شود؟!!! مگر می شود حسین جان؟ مگر می شود رفت تا صدای استغاثه تو را نشنید؟! مگر می شود اصلا صدای استغاثه تو را نشنید؟! باز به جملات سید مرتضی می رسم...جنگ باشد یا نباشد، راه من و تو از کربلا می گذرد... و جملات حاج احمد متوسلیان...می روی یا می مانی؟... و منم و تویی و حسین علیه السلام که هنوز فریاد می زند:(( هل من ناصر ینصرنی؟)) و ولایت است ادامه حسین علیه السلام و عاشورا... تو چه می کنی؟ می روی یا می مانی در این فتنه بارانهای بسیار که ولایت را نشانه گرفته اند؟ چه خوش گفت و چه دلنشین،مولای ما خامنه ای(( در طول سال، همیشه ماهی هست به نام محرم که در ان خون بر شمشیر پیروز است.)) منبع:هفته نامه یالثارات الحسین بختیاری [ شنبه 89/9/20 ] [ 12:28 عصر ] [ ]
[ نظر ]
ای به اکبر کرده همدوشی علی بختیاری [ جمعه 89/9/19 ] [ 10:25 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |