سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.:: سلام ٌ عَلَی قَلبِ الزَّینَبِ الصَّبوُر ::.

السلام علیک ایتها العقیلة الهاشمیه یا زینب الکبری(سلام الله علیک) و رحمة الله و برکاته صلّی الله علیک و علی اخویک الحسن(علیه السلام) و الحسین(علیه السلام)



شمــس حجاب گنــــبد دوّار ، زینــــب(س) است

بدر سپـــهر عصمت و ایثار ، زینــــب(س) است


اذن دخــــول در حـــــرم یار ، زینــــب(س) است

منصــــوره ی نرفته سر دار ، زینــــب(س) است


مــــیلاد الگوی عشق و ایثار و پایداری بر حقّ ، 
عقیله ی آل رســــول(ص) ،
خانم حضرت زینــــب کبری(سلام الله علیها)

مبــــارک باد.


 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم



[ سه شنبه 89/1/31 ] [ 7:36 عصر ] [ ] [ نظر ]

.:: او می داند و همه جا هست ::.



کسی که برای جلب رضایت و خشنودی مردم،

موجب خشم و غضب خداوند شود،

پروردگار او را به مردم وامی گذارد.

" امام حسین علیه السّلام "


شهاب


[ جمعه 89/1/27 ] [ 6:20 عصر ] [ ] [ نظر ]

 

.:: هُوَ المحبوُب ::.

 
نه هر پرنده به پروانه می رسد در عشق


که باز ماند اگر صد هـــــــــــــزار پر دارد

 



شهاب


[ سه شنبه 89/1/24 ] [ 2:16 عصر ] [ ] [ نظر ]


.:: باسم ربّ الشّهداء والصدّیقین ::.


آدم ها روی آن مسیر مستقیم خطرناک راه می رفتند. کسی که جلو می رفت عاشق بود. شاید پیشقدم شده بود...
شاید فرصت را غنیمت شمرده بود تا... تا...تا شاید پایش روی مین برود...

اینجا فکّه... مین های کاشته شده در خاک... دست نخورده... عمل نکرده...

آدم ها روی آن مسیر مستقیم خطرناک... پا روی جاپای نفر جلویی می گذاشتند...

نفر هفتم مرتضی آوینی بود... با نگاههای تیز سوژه ها را شکار می کرد...

((احمد تو از اینجا فیلم بگیر))... ((قاسم ازاین عکسبرداری کن))... ((بچه ها بمانید کمی استراحت کنیم))... یا اینکه((وسایل را آماده کنید تا فیلم بگیریم))...

رسیدند به سیم های خاردار... یکی از بچه ها تکّه آهن بلندی پیدا می کند و روی سیم خاردار می اندازد تا بقیه از روی آن رد شوند...

پیکر شهیدی کمی آن طرف تر افتاده است... بی جان و خشکیده... با پلاکی بر گردنو کاغذی - وصیت نامه ای - در دست... سیّد مرتضی گفت: عکس بگیر!

قطار آدم ها راه می رفت... ((فکّه)) بکر را کشف می کرد... هر جا شهیدی خوابیده بود... نه در دل خاک... بلکه میهمان سطح داغ بیابان فکّه... با آن درختچه های گز... لاله های سرخ...

نخل های پابرچا امّا اندک...آدم ها روی مسیر مستقیم خطرناک... فکّه پر از مین... سیّد مرتضی آوینی هفتمین نفر است...پیش می روند...

سیّد مرتضی

کم کم از آنچه در بیابان است رو بر می گرداند... آسمان فکّه آبی است با ابر های پرپشت... نور در میانشان تلالو می کند...

باد بهار با خودش رایحه ای برای دشت می آورد... سیّد مرتضی بو می کشد... عمیق بو می کشد...

ناگهان غمی بر دلش می نشیند... روزی بود که این دشت پر از سر و صدا بود... بر آنهایی که اینجا گرفتار شده بودند چه گذشت...

فکّه اسیر شده بود... نمی شد رهایش کرد...

فکّه ماند بی آنکه راهی برای بازگشت پیدا شود... رزمندگان ماندند و از تشنگی مردند... از عطش... سیّد مرتضی جرعه ای از قمقمه آب نوشید... شور بود! ... مرتضی تعجّب کرد!... به زمین انداختش... چشم هایش را بست... سرش گیج رفت...کسی در ذهنش فریاد کشید:

* یاااااااااا علی..... !!! *

مرتضی قدم آخر را محکم تر از همیشه برداشت!...
پایش را روی مین والمری گذاشت... ضامن رها شد... دشت صدای انفجار را شنید... سیّد مرتضی بر زمین افتاد... یک لحظه آسمان را نگاه کرد... لبهایش را به داخل کشید و با زبان خیسشان کرد و... چشم هایش را بست...

***

پایش قطع شده... از زانو... فقط به پوست بند شده...
بدنش... ...
امیدی به زنده ماندنش نیست؟...
آوینی زنده است ... تا همیشه... روایتگر فتح...

***

سیّد مرتضی عاشق همسرش بود...
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار ِ روز ِ آینده
مرتضی برای آخرین بار همسرش را دید...
- باید سه روز دیگر برگردیم فکّه...
کار ناتمامی داریم...
- مرتضی وقتی برگشتی...
مرتضی رویش را برگرداند...
نمی خواست که بر گردد...
نمی توانست که برگردد!
عمر آیینه ی بهشت امّا... آه...
بیش از شب و روز ِ تیر و دی کوتاه...
سیّد مرتضی زخمی شده...
اینها سواران دشت امیدند... پیش به سوی فتح...

مرتضی آوینی شهید شده است...


 


[ یکشنبه 89/1/22 ] [ 2:48 عصر ] [ ] [ نظر ]


.:: هُوَالشَّهید ::.



رحیم پور:آوینی بارها از مین‌های غرب‌زدگان زخم خورده بود.

حسن رحیم پور ازغدی گفت: آوینی قبل اینکه به روی مین برود از وجود میدان‌های مینی که در کمین قلم‌ها، اخلاق و اندیشه انسان هاست خبر داده بود.این مین ها اندیشه های غرب زدگان روشنفکر معاصربودکه آوینی بارها از آنها زخم خورده ومجروح شده بود.

به گزارش ایرنا، این اندیشمند کشورمان روز شنبه در همایش "رویای بیداری"، که به هفدهمین سالگرد شهادت شهید آوینی اختصاص داشت، گفت: اگر متفکری بخواهد فلسفه غرب را رد کند قبل از اینکه در خارج به آن عکس العمل نشان دهند در داخل او را کوبیده و بایکوت می کنند که اگر چنین کنیم تا یکصد سال دیگر در حوزه علوم انسانی پیشرفتی نخواهیم کرد.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه آوینی یک خط و نمادی است از دیروز تا فردای ما، که نیاز امروز ماست گفت: آوینی در دهه گذشته آسیب شناسی کرد که اگر به آنها توجه ویژه می شد در این روزگار این همه مشکلات نداشتیم.

وی با سفارش به جوانان و نسل جدید به خواندن آثار شهید آوینی، اظهار داشت: در دانشگاه های علوم انسانی بویژه دانشکده های هنر باید توجه جدی به مقالات و کتاب های سید مرتضی بشود.

رحیم پور ازغدی افزود: آوینی در پاسخ به سوال مخالفان نظریات او درخصوص معاصر بودن گفته است که عصر جدید و امروزی بودن یعنی چه؟ اصلا سوال مشکوک و اشتباه است، اگر دغدغه امروزی بودن داشتیم چه نیازی به انقلاب و ایثار این همه شهید بود.

وی به نقل از شهید آوینی ادامه داد: معاصر بودن مساوی است با امروزی شدن و امروزی بودن برابر است با مدرن شدن و غرب هم نماد مدرن شدن است، توضیح المسائل آن هم در غرب نوشته شده کافیست آن را ترجمه کنید.

رحیم پور ازغدی گفت:‌ سید مرتضی به دو جریان فکری شدیدا معترض بود، یک؛ لائیک‌هایی که در ظاهر و باطن با ارزش‌های اسلامی مخالف بودند و طیف دیگر، روشنفکران دینی که در ظاهر حفظ اسلام می‌کنند ولی در باطن با توجیه های غلط به طور غیرمستقیم افکار گروه اول را ترویج می کنند، همین طرز تفکر ایشان باعث شده بود تا او را سرکوب کنند.

رحیم پور ازغدی اضافه کرد: در پایان دهه ی اول شهید آوینی اخطارهایی کرده بود که متاسفانه شنیده نشد.


[ یکشنبه 89/1/22 ] [ 11:42 صبح ] [ ] [ نظر ]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب