سفارش تبلیغ
صبا ویژن



*فرازی ار بیانات عارف واصل ، حاج محمد اسماعیل دولابی(ره):

موت ، زفاف است...

طوبی لِمَن ذَکَرَ المَعادَ وَ عَمِلَ لِلحِسابِ وَ قَنَعَ بِالکَفافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللهِ.

از خدا که رضا شد تازه در خانه وارد شده است.اینکه بعداً با اوچه میکنند معلوم نیست. اینها برای دم در است، وقتی که وارد میشود این چهار چیز را دارد یعنی اینها شرط ورود است.

وقتی می آمد این چهار چیز را در دنیا از دست داد و به سفلی افتاد. حالا که برگشته است دارد میرود داخل. از خدا رضا هم هست. آیا این شب زفاف نیست؟ این موت انسان است. آن را حداقل برابر با زفاف دنیا حساب کنید.

زفاف دنیا را به یاد بیاورید که انسان جوان است، مردم برایش دست میزنند و برایش مانوس می آورند تا قلبش آرام بگیرد. چه مانوسی از خدا بالاتر؟ چه مانوسی از حقیقت بالاتر.

خیلی به موت اهانت کردم که آن را با زفاف برابر گرفتم. اما چه کنم؟ مردم موت را که ملاقات خداست به قاعده ی زفاف هم قبول ندارند.این را اینجا نگویم کجا بگویم؟ زفاف دنیا دو شب است.پس فردا پیش قاضی میروند. مردم ملاقات خدا را به اندازه ی این هم قبول ندارند،‌ مگر هیدجی ،‌  که موت را به عنوان شب زفاف قبول داشت. البته ازدواج نکرده بود و شاید به آن خاطر که زفاف دنیا را نخواسته بود و عروسی نکرده بود؟ آنجا دچار شد. در مدرسه بود. درس میداد و درس میخواند. پیر که شد، شاعر شد و عاشق شد. آخر عمرش وصیت کرد. نوشت اگر در دنیا مال داشتم میگفتم رفقا آبگوشتی درست کنند تا در شب موت من که شب زفاف من است دور هم بنشینند و کیف کنند، من هم به عشق آنها خوش باشم. پشت سرش نوشت سید لاجوردی رحمه الله علیه با من قرار گذاشته است که اگر من زودتر مردم این سور را برای او بدهم و اگر او زودتر مرد این سور را بدهد. او دستگاه آن طرف موت را گفته بود که اگر تو زودتر از دنیا رفتی سور و سات شب زفاف را راه بیانداز، آب گوشتی در قیامت راه بیانداز، رفقای من و عاشقان آن قیامت را جمع کن تا وقتی که من می آیم باهم کیف کنیم.

حتی رحمه الله علیه هم پشت سر اسم او گفته بود، اما بازماندگان به خیال اینکه تاجر زنده است رفتند خبرش کنند تا آب گوشت را بار کند. وقتی سراغش را گرفتند دیدند بیست سال است مرحوم شده است. دوباره وصیت نامه با باز کردند، دیدند خودش هم گفته است رحمه الله علیه.مگر کسی که وصیت نامه را میخواند هوش استت که چه میخواند؟ ولو اینکه هیدجی آن را نوشته باشد. اوآنجا را اصل میدانست. تا انسان آن طرفی نشود حالیش نمی شود. آیا دیدی زفاف چیست؟

خوشا به حال کسی که یاد معاد کند. تازه فقط یاد کرده است. هنوز نرفته است. اما همین که یاد کنیم میرویم. عملش هم روی حساب باشد و قانع به کفاف دنیا و آخرت باشد، هر دو، و راضی از خدای خودش باشد.

در اسلام میگوید اَالِاسلامَ هوَالتَّسلیم وَالتَّسلیمَ هوَالیَقین وَ الیَقین هوَ التّصدیق وَ التّصدیق هوَ الاِقرار وَالاِقرارَ هوَالعَمَل.این مربوط به اسلام است.

در اسلام، بشر اول ناچار به تسلیم شدن است. اول اسلام، تسلیم است. اگر حقیقتش را هم فکر کنید اسلام، تسلیم است. همه ی خلق، تسلیم خدا هستند. حتی آنهایی که شقی هستند الان ناچارند فرمان خدا را ببرند.آیا نمی بینی که پیر میشوند.چرا موی آنها فرمانشان را نمی برد و سفید میشود؟چرا کمرشان هم میشود؟ زیرا فرمان خدا را میبرند.

 

پس تمام ما سِوَی الله، عبد خدا هستند، مطیعند، چه میل داشتته باشند و چه میل نداشته باشند کافر و شقی هستند.همه ی سوی الله فی قبضته در قبضه او هستند و تسلیم اند.حتی ما که اینجا نشسته ایم در قبضه او هستیم، بیرون آن نیستیم، توی قبضه ایم. یعنی نفس نمیتوانیم بکشیم مگر با او. ما وقتی تسلیم میشویم تازه یک چیزی هم میخواهیم. اگر نمیخوای تسلیم بشوی نشو.مگر میتوانی؟

اَالِاسلامَ هوَالتَّسلیم چند وقت که تسلیم بود میگوید بد جایی نیست، اقرار میکند. تا الان نمی گفت. اخمش هم بود.چند وقت که ماند دید هیچ کاری نمی کنند ، گفت چرا لبم حرف نزند. اسرار را به رفیقش گفت که من تسلیم شده ام. همانکه دست و پای تو را گرفته است مرا هم گرفته است. تصدیق کرد و تصدیق اقرار آورد که اَشهَد اَن لا اِلهَ اَلّا اللهَ.

حالا که شهادت گفت عمل هم آمد. نماز میخواند،‌دولا راست میشود، در مجلس ذکر اهل بیت علیهم السلام می نشیند.آیا وقتی که امام حسین علیه السلام را قبول کردی در مجلس عزایش نمی نشینی؟ پس اقرار عمل آورد.

عمل آنقدر قیمت دارد که وقتی سجده میکنی اگر سرت به مهر خورد و بلند شد و دوباره خورد این دو سجده به حساب میشود، حال آنکه یک بار ذکر گفته ای.همین که هفت موضع به زمین رسید سجده است.

اینکه اختیاری نبود! با این حال میگوید این دوسجده است.اگر سجده اضافه بکنی نمازت اشکال پیدا میکند. نمازت که تمام شد ذکر سجده ای را که نگفته ای ادا میکنی. همچنین است رکوع. همین که خم شدی رکوع ثابت شد. عمل اینقدر قیمت دارد.به بچه هایتان بگویید این دولا راست را بشوند، نزد خدا قیمت دارد.

امیدوارم با قلبت بسم الله  را جلو بیاندازی.یاد خدا را پیش بیانداز.با وعده گاه راه برو و عمل را هم او به تو یاد میدهد که چه کار کنی تا به آن وعده گاه برسی و کی به وعده نزدیک شوی. وعده ای که خدا باتو  گذاشته است و از تو اقرار گرفته است.روی حساب بودن عمل هم باز به وعده میخورد. قانع به کفاف بودن هم به این خاطر است که کار داری و وعده داری. آنجا منتظر تو هستند. روی قاعده رفتار میکنی و به کفاف قانع میشوی تا به وعده گاه برسی.

هرگاه که یاد وعده گاه کنید تمام این چند چیز ردیف میشود. کسی که یاد موعد کند اینها با همان یاد کردن او درست میشود.

زیاد یاد قیامت کن، یاد وقتی که خدا خلقت کرد. اخر سر هم آنجا میروی.

اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ.

الان که نشسته ای میتوانی هم آن وقت را نگاه کنی و الان را که با اویی. هردو یکجاست. نمیتوانی همه وقت اینجا باشی. اما هروقت خسته شدی میتوانی از آنجا یاد کنی.


روح بلندشان ، شاد
رحم الله من قرأالفاتحة مع الصلوات

 


شهاب


[ سه شنبه 87/7/16 ] [ 9:30 عصر ] [ ] [ نظر ]


.:: یا ارحم الراحمین ::.

* * * السلام علیکم یا ائمةالهدی * * *

 

هشتم شوال، سالروز تخریب قبور مطهر ائمه بقیع (علیهم السلام)
را به ساحت مقدّس حضرت ولی عصر حجة بن الحسن العسکری(عج)
و تمامی شیعیان جهان تسلیت عرض می نمایم.


شهاب

 


[ سه شنبه 87/7/16 ] [ 12:37 عصر ] [ ] [ نظر ]

وبلاگ معارفی عزم ظهور

.:: یا ذالجلال و الاکرام ::.

ولایت فقیه از نگاه شهید مطهرى
قسمت اول

فقیه فرزانه و متفکر بزرگ استاد شهید مرتضى مطهرى, آثار قلمى و زبانیِ عالمانه و محققانه بسیارى را در حوزه هاى مختلف علوم و معارف اسلامى از خود به یادگار گذاشته که بیانگر اندیشه هاى بلند و ابداع و نوآورى هاى ارزنده و راه گشاى ایشان است.
رشته مورد علاقه شخصیِ استاد از همان آغاز طلبگى علم اعلى, مباحث فلسفى و توحید و خداشناسى بوده است, چنان که مى نویسد:
(تا آن جا که من از تحولات روحى خودم به یاد دارم, از سن سیزده سالگى این دغدغه در من پیدا شد; حساسیت عجیبى نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم… در سال هاى اول مهاجرت به قم که هنوز از مقدمات عربى فارغ نشده بودم, چنان در این اندیشه ها غرق بودم که شدیداً میل به تنهایى در من پدید آمده بود, وجود هم حجره را تحمل نمى کردم… مقدمات عربى و یا فقهى و اصولى و منطقى را از آن جهت مى آموختم که تدریجاً آماده بررسى اندیشه فیلسوفان بزرگ در این مسئله بشوم.
… به یاد دارم که از همان آغاز طلبگى که در مشهد مقدمات عربى مى خواندم, فیلسوفان و عارفان و متکلمان ـ هرچند با اندیشه هایشان آشنا نبودم ـ از سایر علما و دانشمندان و از مخترعان و مکتشفان در نظرم عظیم تر و فخیم تر مى نمودند.)1
ولکن از آن جایى که استاد داراى فکرى قوى و استعدادى استثنایى و شناختى عمیق و دقیق از اوضاع و شرایط اجتماعى و فرهنگى روزگار و نیز داراى تعهد و مسئولیت دینى بالایى بود, از زمانى که وارد عرصه علم و تحقیق و تبلیغ و تألیف شد, براى رسیدن به هدف دو اصل را مورد توجه و مبناى عمل قرار مى داد:

1. اصل نیاز: استاد در حوزه هاى مختلف فلسفى, اجتماعى, اخلاقى, فقهى, تاریخى و… به تحقیق و تألیف پرداخته, اما روح حاکم بر همه نوشته ها و آثار و تحقیقات وى, پاسخ گویى به نیازهاى اجتماعى و اسلامى عصر است:
(این بنده, از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته, مقاله یا کتاب نوشته ام, تنها چیزى که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام, حلّ مشکلات و پاسخ گویى به سؤالاتى است که در زمینه مسائل اسلامى در عصر ما مطرح است.
با این که موضوعات این نوشته ها کاملاً با یکدیگر مغایر است, هدف کلى از همه اینها یک چیز بوده و بس.)2
(این بنده, هرگز مدعى نیست که موضوعاتى که خودش انتخاب کرده و درباره آنها قلم فرسایى کرده است, لازم ترین موضوعات بوده است. تنها چیزى که ادعا دارد, این است که به حسب تشخیص خودش از این اصل تجاوز نکرده که تا حدّى که برایش مقدور است, در مسائل عقده گشایى کند و حتى الامکان حقایق اسلامى را آن چنان که هست, ارائه دهد… و در این جهت الاهم فالاهم را لااقل به تشخیص خود, رعایت کرده است.)3

2. اصل نوآورى: برخلاف نویسندگان, محققان و مدرسان که گاه کارهاى تکرارى را به انجام مى رسانند و راه هاى پیموده شده را مى پیمایند, استاد به کارهاى انجام نشده مى پرداخت و راه هاى نرفته را مى پیمود:
(طبع من همیشه این جور است که مى خواهم موضوعى را عنوان بکنم که مورد احتیاج است و شب هاى متوالى در اطراف همان موضوع صحبت بکنم تا آن موضوع را حلاّجى کرده و حل بکنم و از طرف دیگر, فکر من همیشه این است که مسائلى را عنوان بکنم که کمتر درباره آنها فکر و بحث مى شود.)4
از این رو, استاد تنها به تحقیقات و تألیفات مورد علاقه شخصى اش نمى پرداخت بلکه ملاک کار علمى و تحقیقى استاد, از یک سو, اصل نیازها و ضرورت هاى اجتماعى و از سوى دیگر, اصل پرهیز از کارهاى تکرارى و پرداختن به مقوله هایى بوده که در عین لزوم و اهمیت مورد توجه نبوده و یا از عهده دیگران برنمى آمده است.
غرض از یادآورى مبناى فعالیت هاى علمى و تحقیقى استاد آن است که اولاً این دو اصل مورد توجه و مبناى کار علمیِ همه محققان قرار گیرد تا علم و دانش به پیش گام بردارد و به نیازهاى اجتماعى پاسخ درخور بدهد. آن گاه سرمایه هاى عظیم جامعه اسلامى, بویژه فکر و اندیشه ها و عمر و فرصت ها, صرف کارهاى غیر عالمانه و غیر ضرورى و غیر لازم نشود, و دیگر آن که حوزه ها و مقوله هاى مورد تحقیق استاد, نه تنها در روزگار خودش بلکه بسیارى از آنها براى امروز جامعه ما هم پاسخ گوست.
این بنده که 27سال با آثار استاد دمخور بوده ام, به تناسب سطح اطلاعاتى که داشته و دارم, همواره مطالعه آثار استاد را سودمند و روشنگر دیده ام و هنوز نیز با گذشت 25سال از تاریخ شهادت استاد, با همه سرعت و تحولى که در عرصه مسائل فکرى و فرهنگى جامعه و جهان پیش آمده, بر این باورم که اندیشه هاى استاد در ردیف به روزترین و پاسخ گوترین مسائل دینى اسلامى و اجتماعى قرار دارد. همواره این آرزو را داشته ام که در خصوص اندیشه هاى فقهى و اصولى استاد بحثى را تنظیم و ارائه دهم. اکنون به پاس 27سال بهره هاى فراوان علمى, فکرى و تربیتى که از آثار سازنده و آموزنده استاد برده ام, زیر عنوان حکومت اسلامى یا ولایت فقیه به برخى از آن نکته ها خواهم پرداخت, تا با روشن شدن دیدگاه هاى بلند, منطقى و واقع بینانه و تأثیرگذار استاد در این مقوله, بى پایگى و سستیِ مطالبى که در برخى از نوشته ها به استاد نسبت داده شده, برملا شود.

بایستگى تحقیق در موضوع حکومت و ولایت فقیه
یکى از موضوعات بایسته تحقیق و بررسى که در دستور کار علمى و فکرى شهید مطهرى قرار داشته و به سامان رسانیدن آن جزو آرزوهاى آن استاد به شمار مى رود, موضوع حکومت از نظر اسلام و یا ولایت فقیه است.
استاد, در طرح و پروژه عظیمى که انجام آن را در نظر داشته, تحقیق و بررسیِ بیست وهفت موضوع تأثیرگذار را در عظمت و انحطاط اجتماع اسلامى لازم شمرده که نهمین آنها حکومت از نظر اسلام است.5 ایشان, در جایى حکومت را بیت القصیده و زیربناى تعلیمات انبیا برمى شمرد6 و به غفلت و بى توجهى فقیهان به نقش حیاتى و تعیین کننده حاکم شرعى و ولایت فقیه انتقاد مى کند.و براى تبیین و اثبات قدرت قانون گذارى و مدیریت دینى و زدودن تهمت هاى ناقدان به اسلام, توصیه مى کند که عالمان دین, باید پیوند مستحکم دین, دولت, سیاست و معنویت را چنان که در اسلام مطرح است, تبیین و تدوین کنند تا تهمت جدایى دین از سیاست (سکولاریسم) را که عده اى از مسلمانان و حتى علما نیز آن را باور کرده اند, از ساحت مقدس دین بزدایند.
از این رو, استاد بر آن بود تا بتواند موضوع حکومت از نظر اسلام را که قهراً در عصر غیبت با حاکمیت حاکم شرعى و فقیه جامع شرایط پى گرفته خواهد شد, تبیین بنماید.
افسوس که دست پلید دشمنان اسلام از آستین جهل و جمود بیرون آمد و جامعه اسلامى را از فیض وجود و اندیشه هاى این متفکر و فقیه بزرگ محروم کرد, اما با این همه, به مناسبت هایى در مجموع آثار استاد, بحث حکومت و ولایت فقیه پرداخته شده که همین مقدار بسیار راه گشا و مفید و سازنده است.

هیچ وقت خون شهید هدر نمی‌رود، خون شهید هر قطره‌اش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون می‌گردد و در پیکر اجتماع وارد می‌شود.
علامه شهید مطهری
شیخ شهید


شهاب


[ یکشنبه 87/7/14 ] [ 8:31 عصر ] [ ] [ نظر ]


وبلاگ معارفی عزم ظهور
.:: یارب العالمین ::.


*اصل ولایت فقیه در نگاه مقام معظّم رهبری:
در نگاه مقام معظم رهبری اصل ولایت فقیه بعنوان مبداء مشروعیت نظام در نظر آمده است. و قرار گرفتن در مقام ولایت فقیه در واقع قرار گرفتن در معرض مسولیتی است که از یک طرف ناظر بر رعایت اصول و تکالیف الهی فقیه و از طرف دیگر ناظر بر تدبیر امور مملکت بر اساس بنیان های دینی متناسب با نیاز های روز ملت مسلمان می باشد.
همچنین در نگاه رهبر معظم انقلاب به اصل ولایت فقیه، صلاحیت فقیه در اداره جامعه محدود شده است به شرط پایبندی به اصول و احکام الهی. توجه ایشان در این حوزه از آن روی اهمیت پیدا می کند شخص ولی فقیه را علیرغم قرار گرفتن در معرض نظارت نمایندگان مردم که بوسیله مجلس خبرگان رهبری انجام می شود در مقابل نظارت حاضر و بدون ملاحظه پروردگار بزرگ قرار می دهد.
ایشان در بیاناتشان در مراسم هفدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره)
در باره اصل بنیادین و مترقی ولایت فقیه می فرمایند:«در نظام جمهورى اسلامى، اساس حرکت بر پایبندى به مبانى است. آن چیزى که به عنوان مبدأ مشروعیت این نظام محسوب مى‏شود، یعنى ولایت الهى که منتقل مى‏شود به فقیه، مشروط است به پایبندى بر احکام الهى.»
واگذاری اداره امور مملکتی به فقیه عادل ذیل اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، و تسری به حق ولایت فقیه به حوزه های مربوط به زنگی سیاسی و اجتماعی شهروندان در زمان غیبت امام معصوم(ع) حساسیت های موجود حول مفهوم رهبری جامعه سیاسی را چند برابر می کند.
در کلام و اندیشه مقام معظم رهبری پس از اشاره به اهمیت های موجود در اصل ولایت فقیه و جایگاه بنیادین آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شرایط مشروعی بودن ولایت فقیه به شیوه زیر بیان شده است:« . آن کسى که در رتبه‏ى رهبرى نشسته است، اگر نسبت به آرمان‏هاى اسلامى، نسبت به قوانین اسلامى از لحاظ نظرى یا عملى، بى‏قید شود، از مشروعیت مى‏افتد و دیگر اطاعت او بر کسى واجب نیست، بلکه جایز نیست. این، در خود قانون اساسى، یعنى در خود سند اصلى انقلاب، ثبت شده است.»
شهاب

[ یکشنبه 87/7/14 ] [ 12:31 صبح ] [ ] [ نظر ]

وبلاگ معارفی عزم ظهور


ولایت فقیه
از دیدگاه امام خمینی (ره):

آیااندیشه ولایت فقیه در بستر تاریخ خود، به همین صورتى که حضرت امام(ره) گفته‏اند مطرح بوده یا این که حضرت امام در این عرصه، دیدگاه نویى ارائه داده‏اند؟

البته هر نظریه فقهى به طور طبیعى در طول تاریخ، تطوراتى پیدا مى‏کند، ولى به نظر مى‏رسد تولد نظریه ولایت‏فقیه باید هم زمان با تولد فقه باشد; آغاز عصر اجتهاد. من در کلمات شیخ مفید، که آغازگر اجتهاد - به معناى متعارف - است، شواهد و قراینى پیدا کردم که ایشان به ولایت مطلقه فقیه معتقد بوده است. اما پیش از ادامه سخن، ذکر یک نکته ضرورى است:

بدون شک، زمانى فقه شیعه صورت گرفت که فقهاى ما در شرایط خاصى قرار داشتند: حکومت‏ها در دست جائران بود و فقها در حاشیه قدرت، و حتى احتمال این که زمانى قدرت را به دست آورند، داده نمى‏شد. اگر چه در دوره‏هاى محدودى مانند دوره شیخ مفید که آل‏بویه شیعه بر سر کار بودند و یا دوره صفویه روزنه‏هایى براى علماى شیعه وجود داشت، اما با این حال، همین حکومت‏هاى شیعى هم مقید به حفظ قدرت خود بودند و راضى نمى‏شدند براى اجراى مسائل شرعى، به راحتى از حکومت‏خود دست‏بردارند، حتى اگر احساس مى‏کردند که علما در برابر حکومت آنها ایستاده‏اند، با آنها درگیر مى‏شدند.

با توجه به این، در مساله حکومت، به نظر مى‏رسد بخشى از آنچه حاکم اعمال مى‏کند مربوط به یا مال یا جان مردم است. اگر ما بتوانیم اثبات کنیم که در این حوزه، فقهاى ما براى فقیه، قایل به حق دخالت‏بوده‏اند، به طریق اولى، ثابت مى‏شود که آنها در حوزه‏هاى دیگر هم حق دخالت داشته‏اند. این سه حوزه اهمیت فراوانى نسبت‏به دیگر حوزه‏ها دارد. فقهاى ما در کتاب‏هاى خود، وقتى به این سه حوزه مى‏رسند، مسؤولیت اجراى احکام را بر عهده فقیه مى‏گذارند. به عنوان مثال، وقتى مرحوم شیخ مفید در مباحث‏خود، به نماز جمعه یا عیدین مى‏رسد، مى‏فرماید: «و للفقهاء ان یجمعوا باخوانهم بصلوات الخمس وصلاة الاستسقاء والعیدین والجمعة‏» ایشان این سخن را در حالى مطرح مى‏کند که نماز جمعه یکى از شؤون حاکم بود و توسط او یا کسى که او معرفى مى‏کرد، اقامه مى‏شد. اما چون این یک موضوع دینى است، شیخ مفید آن را بر عهده فقیه مى‏داند. یا - مثلا - در مساله زکات، که یکى از منابع مالى مهم حکومت اسلامى است، شیخ مفید در بحث از آیه «خذ من اموالهم صدقة‏» مى‏گوید: مسؤولیت جمع آورى زکات و دیگر صدقات واجب بر عهده پیامبر (ص) است. سپس مى‏فرماید: پس از وى، این کار به جانشینان او واگذار شده است; «و قد فوضوا النظر فیه الى فقهاء شیعتهم. » در بحث اجراى حدود هم همین سخن را مى‏فرماید.

از جمع‏بندى نظرات معلوم مى‏شود که شیخ مفید (ره) معتقد بوده اجراى حساس‏ترین مسائل دین بر عهده فقهاست و طبیعى است که فقیه در دیگر مسائل عرفى نیز مسؤولیت دارد. این توسعه از کارهاى جالبى است که شیخ مفید کرده است; مثلا، در باب وصیت مى‏گوید: «اذا عدم السلطان العادل - مما ذکرنا من هذه الابواب للفقیه ان یتولا ما تولاه السلطان‏» در تمام این ابواب، احکامى را که سلطان باید اجرا کند، اگر سلطان عادل - یعنى پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) - نبود، فقیه باید اجراى آنها را متکفل شود. این سخن شیخ دقیقا نظریه «ولایت عامه انتصابى فقیه‏» را اثبات مى‏کند که سابقه نظریه ولایت‏فقیه حضرت امام است، در حالى که من ندیده‏ام این سابقه را تاکنون کسى به شیخ مفید رسانده باشد; آنچه هست‏سابقه‏اى است که به مرحوم شیخ احمد نراقى مى‏رسانند یا بعضى هم سعى کرده‏اند آن را به محقق کرکى یا محقق اردبیلى برسانند. اما در کلمات شیخ مفید، که بنیانگذار اجتهاد و اولین فقیهى است که به صورت اجتهادى کتابى نوشته، به روشنى رد پاى نظریه حضرت امام مشاهده مى‏شود.

نکته جالبى که نظریه انتصاب شیخ مفید را اثبات مى‏کند این است که ایشان این مساله را مطرح مى‏کند که اگر فقیهى را سلطانى جائر به ولایتى و حکومتى نصب کند، این فقیه یا داراى شروط لازم است‏یا فاقد آن. اگر او این شروط را واجد باشد - یعنى عادل و مدبر باشد - بر او واجب است این ولایت را بپذیرد، به این دلیل که ولایت‏حق اوست از ناحیه امام زمان (عج) ، ولى با امکاناتى که زمامدار در اختیارش گذاشته است. اما اگر او شروط لازم را نداشته باشد، حرام است ولایت را بپذیرد.

این نظریه در طول تاریخ، تطوراتى پیدا کرده و در زمان محقق کرکى از چند جهت تفاوت‏هایى نموده است. محقق کرکى براى اولین بار، این نظریه را مستدل کرده، مساله «مقبوله‏» را مطرح نموده و روایت «العلماء ورثة الانبیاء» را ذکر کرده است. ایشان موضوع «نیابت‏» را مطرح مى‏کند و به صراحت «ولایت‏» را تعمیم مى‏دهد. در زمان محقق اردبیلى نیز این نظریه تطوراتى پیدا کرد و در عصر محقق نراقى موضوع روشن شد; ایشان براى اولین بار این مساله را به صورت یک قاعده فقهى در آورد و روایات متعددى بر تایید آن ذکر کرد. اما حضرت امام این موضوع را به شکل دیگرى مطرح نمودند; به قول آیة‏الله جوادى‏آملى، حضرت امام هم اندیشه دینى داشتند و هم انگیزه دینى. گذشتگان معتقد بودند ولایت فقیه واجب مشروط است; یعنى مع‏الامکان، با وجود فراهم بودن شرایط، این کار واجب است، اگر چه تحصیل شرایط هم بر فقیه واجب نیست; اگر شرایط به گونه‏اى فراهم شد که حکومت را تقدیم فقیه کردند، در این صورت، واجب است‏بپذیرد. اما حضرت امام معتقد بودند که فقیه باید در پى فراهم کردن شرایط و کسب قدرت باشد; این کار واجب مطلق است که فقیه متصدى اجراى احکام شود.

برخى معتقدند تاسیس حکومت اسلامى به معناى واپس‏گرایى و بازگشت‏به دوره‏هاى ما قبل نوین است. در مقابل، برخى آن را در جهان امروز، فرامدرن مى‏دانند. حضرتعالى چه تحلیلى از این دو دیدگاه دارید؟

بنده معتقدم که اگر جوانب مساله را خوب بررسى کنیم، مى‏بینیم «ولایت فقیه‏» در واقع یک نظریه فرا مدرن است; زیرا این نظریه با تمسک به آیه شریفه «واءعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل‏» معتقد است که باید از تمام امکانات روز و فن‏آورى‏ها استفاده کرد و براى هدایت‏بشر به سوى یک جامعه مطلوب و مدینه فاضله، که دین در وجود انسان متجلى باشد و شخصیت افراد ربانى گردد، خود را مجهز نمود.

البته من در اصل این گونه تعبیرها شک دارم; یعنى این که ما این نظریه را سنتى یا فرامدرن بدانیم و بعد چنین تلقى کنیم که اگر فرامدرن یا نوین است‏خوب، و اگر سنتى مى‏باشد مردود است; چون از «مدرن‏» تا «مدرنیته‏» فاصله‏اى است‏با بار فرهنگى خاصى که از ابتدا منتقدان زیادى هم به آن پرداخته‏اند که حتى بسیارى از آنها غربى بوده‏اند. فراصنعتى (پست مدرنیسم) هم که امروزه در غرب مطرح مى‏شود، بیشتر به دلیل ضعف‏ها و نارسایى‏هایى است که از دوره صنعتى (مدرنیسم) احساس کرده‏اند و مى‏بینند که راه بازگشتى به گذشته ندارند. بنابراین، امتیازى به حساب نمى‏آید که ما ثابت کنیم «ولایت فقیه‏» مدرن است‏یا پست مدرن.

تصور من در این زمینه آن است که بشریت‏بدون شک، بر مبناى عقل و درک و عرفیاتش برخى شعارها را مطرح کرده که خوب است; مانند آزادى، عدالت و رعایت‏حقوق دیگران. براى این که ببینیم «ولایت فقیه‏» این گونه ارزش‏هاى بشرى را داراست‏یا نه باید این نظریه را ارزیابى کنیم. مى‏بینیم بسیارى از این گونه ارزش‏ها در این نظریه مورد توجه قرار گرفته است، همانند عدالت - که اصل این نظریه بر آن مبتنى است - آزادى - که به قول شهید مطهرى (ره) ، آزادى از قید و بندهاى نفس است - و برخى دیگر از امتیازات که در این نوع حکومت وجود دارد. بنابراین، علاوه بر شعارهاى خوبى که در حکومت‏هاى - به ظاهر - مردم‏سالار و مدرن مطرح است - و البته شکل صحیح و عمیقش در این نظریه وجود دارد - «ولایت فقیه‏» نقاط قوت و امتیازات دیگرى نیز دارد که خود غربى‏ها هم به آن اذعان دارند.

به عنوان مثال، یکى از انتقاداتى که - حتى خود غربى‏ها - بر مدرنیته دارند این است که انسان را از معنویات دور نموده و در واقع، معنویت زدایى کرده است. و زندگى بدون معنویات - اگر چه از لحاظ ظاهرى، بهشت‏برین هم باشد - انسان را ارضا نمى‏کند; زیرا انسان موجودى است‏با نیازهایى متفاوت از حیوانات. اگر او را از معنویات منسلخ کنیم، او را از کمال وجودى‏اش دور ساخته و به حیوانیت کشانده‏ایم. نتیجه چنین چیزى همان مى‏شود که آن دانشمند غربى گفت: انسان پاره‏سنگى است پرتاب شده در صحراى هستى; یعنى بى‏هدف و بدون برنامه. این در حقیقت، به بن‏بست کشاندن بشر است; از جمله ضعف‏هاى نظام مدرنیته.

بنابراین، ما اصلا مدرنیته و پست مدرنیسم را کامل نمى‏دانیم که بخواهیم ولایت فقیه را با آن مقایسه کنیم.

با فرض دنیوى بودن «دولت‏» در ساخت‏حکومت‏هاى مادى و با توجه به ضرورت وجود «دولت‏» در حکومت اسلامى، چگونه ممکن است ولایت فقیه بتواند در بسط معنویات موفقیت کسب کند؟

همان گونه که اشاره شد، ماهیت ولایت فقیه با حکومت‏هاى دنیوى فرق مى‏کند; حکومت هایى که با اهداف دنیوى و مادى بنا شده است. بنابراین، براى تعبیر از چنین حکومتى، نباید از اصطلاحات این نوع حکومت‏ها، که بار منفى دارد، استفاده کرد; البته نباید متکى به اصطلاحات فنى و سنتى حوزه هم باشیم که مردم نمى‏فهمند یا حتى بوى کهنگى از آن استشمام مى‏کنند، بلکه باید با توجه به ماهیت‏حکومت اسلامى و نظام ولایت فقیه، الفاظى را هم که در آن به کار مى‏بریم داراى بار معنایى خاص خود باشد، غیر از آنچه در آن حکومت‏ها وجود دارد; مثلا، بیان کنیم که منظور از آزادى در این نظام، آزادى غربى نیست; همین گونه است عدالت، رعایت‏حقوق دیگران و دیگر واژه‏ها، اگر چه ممکن است در برخى زمینه‏ها تعاریف ما با تعاریف آنها متنافى هم نباشد، بلکه بار معنایى بیشترى داشته باشد.

بنابراین، اگر حکومت مبتنى بر ولایت فقیه تشکیل دهیم، با توجه بار معنایى خاص الفاظى که از آنها استفاده مى‏کنیم، موانعى جدى در مسیر ترویج معنویات و اخلاق وجود ندارد، اگر چه این کار چندان ساده هم نیست و در یک جهان مادى‏گرا و غربت معنویت، نگه‏داشتن علم معنویت مشکل است. اما با استقامت و فداکارى این کار میسر است، به ویژه آن که ما شیعیان براى بشریت‏به آینده‏اى روشن و پر از عدالت و معنویت معتقدیم.

برخى معتقدند که نظام ولایت فقیه زمینه ساز فرج امام زمان (ع) است و برخى به عکس، آن را موجب بیگانگى با آرمان انتظار فرج مى‏دانند.

این بحث تازه‏اى نیست، در این باره اظهار نظرهاى بسیارى هم شده است. حضرت امام با این طرز تفکر که تشکیل حکومت اسلامى مانع ظهور حضرت مهدى (عج) مى‏شود، قاطعانه مبارزه کردند. اصلا این غیر معقول است که ما خود را منتظر حکومتى صالح بدانیم، ولى در پى اصلاح خودمان نباشیم یا بگوییم اگر صالح باشیم، حکومت صالح به تاخیر مى‏افتد. به عنوان مثال، اگر کسى منتظر آمدن میهمان است، دست روى دست نمى‏گذارد و بى‏کار نمى‏نشیند، بلکه براى پذیرایى از میهمان، خود را آماده مى‏کند. «انتظار» در جایى مصداق پیدا مى‏کند که «منتظر» کارهایى متناسب با «منتظر» انجام دهد. وقتى ما منتظر مصلحى هستیم، به تعبیر آقاى حکیمى، خودمان باید صالح باشیم و جامعه را هم اصلاح کنیم. ما اگر در پى استقرار ولایت فقیه و معتقد باشیم که در سایه این حکومت، مى‏توانیم جامعه را اصلاح کنیم و معنویات را گسترش دهیم، در جهت انتظار مصلح حرکت کرده‏ایم.

این تصور که چون در روایات آمده است در زمان ظهور حضرت حجت (عج) جامعه پر از ظلم و جور و هرج و مرج است، پس ما باید چنین وضعیتى به وجود آوریم تا آن حضرت ظهور کند، دقیقا مثل روایتى است که حضرت مى‏فرماید: مورچه تصور مى‏کند خدا هم مثل او شاخکى دارد. انسان معمولا در هر محدوده‏اى که زندگى مى‏کند، دنیا را هم مثل همان جا تصور مى‏نماید و به رنگ همان جا مى‏بیند; تصور مى‏کند اگر جامعه خودش صالح شد، همه دنیا صالح شده است‏یا به عکس، در صورتى که وقتى ما دید جهانى داشته باشیم - که حکومت‏حضرت ولى عصر (عج) هم در تفکرات ما گستره‏اى جهانى دارد - طبیعى است که هر قدر هم تلاش کنیم، واقع آن است که جهان در سقوط و سراشیبى است; همان گونه که مى‏بینیم عدالت و آزادى را به مسلخ برده‏اند و اینها همه مفاهیمى ضد خود پیدا کرده‏اند.

سیاست و رویکرد دینى در دنیاى امروز حجة‏الاسلام محبى با توجه به تاسیس حکومت اسلامى توسط حضرت امام، آیا اندیشه حکومتى ولایت فقیه فرایند تاریخى فقه شیعه است؟ این فرایند تا چه حد معطوف به مبانى فکرى امامیه مى‏باشد؟

وقتى فقه شیعه را مطالعه مى‏کنیم، از اول کتاب طهارت تا کتاب دیات، در همه مسائل، کم و بیش به احکام فقهى حکومتى برخورد مى‏کنیم که حتى در مسائل اولیه فقهى نیز به فقیهى نیاز است تا آنها را طبق مبانى کتاب و سنت، براى مردم بیان کند. ضرورت آگاهى او بر فقه به این دلیل است که استدلال‏هایى را که از کتاب و سنت ارائه مى‏دهد مبتنى بر مبانى عقلانى باشد. از جمله مباحثى که به خصوص تاکید شده زیر نظر ولى‏فقیه باشد مسائلى است که در کتاب‏هاى جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، مباحث اقتصادى و امثال آن آمده است.

ولایت فقیه از ولایت‏خداى متعال، پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) سرچشمه گرفته است. به عبارت دیگر، مى‏توان ولایت فقیه را در طول ولایت آنان دانست; یعنى اگر خداى متعال بر همه موجودات ولایت دارد و این ولایت را در قانون تکوین و تشریع به نحوى به پیامبر اکرم (ص) و ایشان نیز به ائمه اطهار (ع) عنایت فرموده است، بر همین اساس، از میان فقها نیز کسى که به مسائل زمان خود، از حیث‏سیاسى، اجتماعى و فقهى آگاهى داشته باشد بر همه مسلمانان جهان ولایت دارد. پس در واقع منشا این ولایت قرآن و روایات است. در این زمینه، استدلال به آیات بحث مفصلى دارد، اما از لحاظ روایى، همین که پیامبر (ص) فرمود: «الست اولى بکم من انفسکم‏» و همه از سر فطرت هم که بود، گفتند: بلى، بر این موضوع دلالت دارد. سپس پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر من ولى شما هستم، على (ع) مولاى شماست و براى پس از او، دیگر ائمه (ع) را معرفى نمود. در زمان غیبت هم قوانین اسلامى نباید مسکوت و معطل بماند. پس باید این قوانین به دست کسى اجرا شود. مجرى این قوانین در زمان غیبت، ولى فقیه است. دستور او باید باشد تا احکامى که در جامعه مطرح مى‏شود مشروعیت پیدا کند.

تاسیس حکومت دینى را بعضى به معناى واپس‏گرایى و بازگشت‏به گذشته و سیر قهقرایى مى‏دانند، ولى برخى دیگر معتقدند حکومت دینى در واقع، گذر به جهان سیاسى فرامدرن است و از اندیشه‏هاى سیاسى حضرت امام چنین برمى‏آید که جهان براى رسیدن به مدینه فاضله و سعادت ابدى، باید با حکومت دینى اداره شود.

با توجه به آنچه ذکر شد که ولایت فقیه در طول ولایت‏خدا و رسول او (ص) و ائمه اطهار (ع) است، اگر آن را ارتجاعى بدانیم، در واقع، ولایت‏خدا و پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) را این گونه دانسته‏ایم، در صورتى که معنا ندارد قوانینى را که ریشه در وحى دارد و وابسته به زمان خاصى نیست، موجب عقب‏افتادگى افکار و اجتماع بدانیم، بلکه طبق روایت‏شریف، به ما امر شده است که در هر زمانى مسائل را به روات احادیث اهل بیت (ع) ارجاع دهیم. اگر مسائلى که از سوى آنها بیان شده براى همیشه بشریت مفید است، ولایت فقیه هم در عرض همین مسائل قرار دارد. بنابراین، اگر خطایى هم وجود داشته باشد، خطاى در حکم نیست; ممکن است در تشخیص مصادیق حکم باشد. اما شخصى که به عنوان فقیه مدبر و متقى انتخاب مى‏شود، خداوند در مرحله عمل، به او تفضلاتى دارد که نمونه آن را پس از رحلت امام بزرگوار در راهنمایى‏هاى خردمندانه مقام معظم رهبرى مى‏بینیم و این از الطاف خفیه الهى است. پس نباید فراموش کنیم که اگر حکومت وابسته به اسلام باشد، خداوند هم به حاکم آن عنایت دارد; در هر زمانى این گونه بوده، در زمان غیبت هم همین گونه است.

آیا نزدیک کردن حکومت اسلامى به استانداردهاى تمدن نوین به معناى آن است که اسلام را مدرنیزه کرده‏ایم یا آن که حکومت اسلامى، خود فرامدرن است و نیازى به این چیزها ندارد؟ در این باره از اندیشه حضرت امام چه استفاده‏اى مى‏توان کرد؟

چون اندیشه حضرت امام به تعبیر خودشان، اندیشه فقه جواهرى است، وقتى در فقه جواهرى تحقیق مى‏کنیم، مى‏بینیم از جزئى‏ترین مسائل زندگى فردى انسان تا کلى‏ترین مسائل اجتماعى، سیاسى و اقتصادى او در آن آمده و این به برکت قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) است. اصول قواعد هر رشته‏اى از زندگى انسان در فقه آمده، فقط تطبیق آن در هر زمان با مصادیق، کار فقیه است. به عبارت دیگر، «حلال محمد حلال الى یوم القیامة و حرام محمد حرام الى یوم القیامة. » این واقعیتى است که احکام الهى قابل تغییر و تبدیل نیست، اما در هر زمانى، هر مساله‏اى اتفاق بیفتد، حکمش در فقه موجود است، حتى اگر مسائل سیاسى باشد.

به عنوان مثال، در زمینه ارتباط با دیگر کشورها، اگر رابطه سیاسى و مبتنى بر سلطه باشد، قرآن مى‏فرماید: «لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا» ، کفار هیچ سلطه‏اى بر مسلمانان ندارند. اما اگر رابطه اقتصادى و به نفع مسلمانان باشد، همین رابطه که قبلا حرام بود، اینک حلال است، نه به اعتبار این که حکم الهى تغییر کرده، بلکه به این اعتبار که زمان و مکان - شرایط - در بیان حکم و تطبیق با احکام الهى تاثیر دارد. بنابراین، نقصى در فقه اسلامى نسبت‏به زندگى بشر در هر زمانى وجود ندارد و نیازى نیست آن را مدرنیزه کنیم; زیرا در هر زمانى که این فقه در اختیار یک فقیه مدبر و آگاه به زمان باشد مى‏تواند نیازهاى جامعه را تامین کند.

اخیرا مباحثى که در حوزه مطرح مى‏شود بیشتر مسائل حکومتى است، به خلاف گذشته که بیشتر مسائل در زمینه مطهرات و نجاسات و امثال اینها بود. این نشان دهنده آن است که این گونه مسائل جدید در گذشته فقه مطرح نبوده، اما با رشد افکار، اکنون این مسائل از میان آیات و روایات استنباط مى‏شود. به عبارت دیگر، ولى‏فقیه مبین و مجرى احکامى است که کلیاتش در قرآن و سنت آمده و اگر پس از این هم جامعه در هر زمینه‏اى دچار تحول و پیشرفت‏شود، فقها مى‏توانند احکام جزئى را از احکام کلى الهى کشف کنند.

حضرت امام مى‏فرمودند: حکومت اسلامى و نظام ولایت فقیه در واقع، زمینه‏ساز ظهور حضرت حجت (عج) است. چگونه ممکن است چنین باشد؟

در ضمن یک مثال، این مطلب را چنین مى‏توان بیان کرد: اگر قرار باشد مهمانى عظیم‏الشان براى ما برسد، خانه را آب و جارو مى‏کنیم و مقدمات استقبال از مهمان و پذیرایى او را فراهم مى‏نماییم، نه این که بى‏کار بنشینیم و هر گونه آمادگى را از خود سلب نماییم. ما باید وقتى حضرت بقیة‏الله - ارواحنا فداه - ظهور مى‏کنند - ان شاءالله - از قبل در خودمان آمادگى استقبال از ایشان را فراهم کرده باشیم. تا زمینه ظهور ایشان را فراهم نکنیم، ظهور نخواهند کرد. روایاتى هم که مى‏گویند: «یملاء الله الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» این گونه تفسیر مى‏شوند که هنگام ظهور، طبیعتا جامعه این گونه است، نه این که ما باید خودمان ظلم را زیاد کنیم تا در ظهور حضرت تعجیل شود. در حقیقت، ایشان براى ظهور، نیاز به یارانى صالح دارد. بنابراین، ما باید مقدمات واقعى ظهور را فراهم کنیم، نه این که ایجاد فساد نماییم. کارى که مردم ایران به رهبرى امام راحل کردند و اکنون نیز این راه را به رهبرى مقام معظم رهبرى ادامه مى‏دهند، به واقع زمینه‏ساز ظهور حضرت بقیة‏الله (عج) خواهد بود و امیدواریم همان گونه که اهل معنا معتقدند، فرج آن حضرت هر چه زودتر تحقق پیدا کند.

شهاب_ برگرفته از   http://www.imam-khomeini.com/Maghalat  نوشته ی حجةالاسلام و المسلمین رضا برجی.


[ شنبه 87/7/13 ] [ 1:12 صبح ] [ ] [ نظر ]
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب